داستان کوتاه
[﷽♥️]
#داســتــاݩ_کـوتـاھـ 📒🕯
•
•
.
هرثمه بن سليم میگوید:
در سفر شام همراه امیرالمومنین بودم
که به #کربلا رسیدیم.
نماز به جماعت خوانده شد و پس از نماز،
امیرالمومنین مقداری از خاک کربلا را
برداشت و بویید و فرمود:
” آه ای زمین کربلا؛
مردانی از تو در روز محشر میآیند
که بدون حسابرسی وارد بهشت میگردند “
پس از جنگ صفین، خبر غیبی امام را
با شگفتی به همسرم گفتم؛
همسرم گفت : امیرالمومنین جز “حق”
سخن نمیگوید.
روزگار سپری شد تا زمانی که
لشکرهای ابن زیاد به سوی کربلا میرفت.
من هم با آنان به کربلا رسیدم
که سخن امام به یادم آمد!
فوراً خود را به امامحسینعلیهالسلام رساندم،
و خبر غیبی امیرالمومنین را به امام گفتم.
اباعبدالله فرمود:
به یاری ما آمدی یا جنگ با ما؟!
گفتم: هیچ کدام!
فرمود: پس دور شو!
زیرا هرکسی کشته شدن ما را بنگرد
و یاری ندهد؛ در جهنّم خواهد بود…
| شرحابنابیالحدید،ج۳،ص ۱۶۹
————|💛 ⃟🌻|———–