خاطره
09 خرداد 1402
✅«نان و پنیر»
✍دو سه نفر از دوستان همراهمان بودند.
یکی از آنها اولین بار بود که با حاج قاسم
می آمد سفر.
حاجی قبل از سفر به من گفت:
چند قرص نون همراه خودت بردار.
بعد از شیراز، نرسیده به کازرون نزدیک یک رستوران بین راهی به راننده گفت:
همین جا نگه دار.
یکی از دوستان فکر کرد که حاج قاسم میخواهد به رستوران برود.
ولی ایشان گفت:
زیرانداز رو بیارید پهن کنید.
به من هم گفت: نون ها رو بیار.
خودش هم مشک پنیر و گردوی محلی را آورد و نشست.
همان دوستی که فکر کرده بود برای رفتن به رستوران ایستاده ایم، رو کرد به حاج قاسم و گفت: مگه به رستوران نمیریم؟
حاجی گفت: ناهار ما همین غذای محلیه، شما اگه دوست داشته باشید میتونید برید و تو رستوران غذا بخورید.
📚نشریه یاران شاهد شماره ۱۷۱
بیاد شهدا اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌷🍃