امسال هم نمی توانم به پیاده روی اربعین بروم!
من یک زنم!
دلم میخواهد از خواب که بیدار میشوم بروم دنبال کارهای خودم. . .
مثلا نقاشی بکشم آخه به نقاشی علاقه دارم،بعدش یه قهوه برای خودم آماده کنم و ساعتی استراحت کنم.
کمی پیاده روی کنم وناهار را در خانه به همراه همسرم بخورم.
برای بعدازظهر کمی استراحت کنم و به کارهای شخصی ام رسیدگی کنم.
ساعتی مطالعه کنم و تحقیق ناتمام ام را کمی سر و سامان دهم.
بعداز شام با همسرم برای سفر اربعین برنامه ریزی کنم و و فردا را به بستن کوله پشتی خودم و همسرم اختصاص دهم.
ناراحتی خاصی به جز آفتاب سوختگی و کمی خستگی و احتمالا گرما زدگی برای خودم نداشته باشم.
خیالم راحت است که راحت به دیار عاشقان میروم.
یک انسان بالغم که مسافرت برایم خیلی راحت هست حتی اگر پیاده روی باشد.
اما . . .
من یک زنم که نمی توانم فقط به این مسائل فکر کنم.
آخر رسالت من انسان پروری و انسان سازی است.
من نمیتوانم صبح به کارهای شخصی خودم بپردازم زیرا باید ابتدا صبحانه پسر ۶ساله ام را آماده کنم و کمی زودتر هم غذای مناسبی برای دختر ۹ ماهه ام ترتیب بدهم.
بعداز آن باید به فکر ناهار باشم البته که قبل آن باید با پسرم بازی کنم چون حوصله اش سر رفته است و در همان میان دخترم هم موقع عوض کردن لباس و خواباندنش است.
برای ناهار باید کمی بیشتر از معمول وقت بگذارم و برای دخترم غذای مخصوص بپزم .
بعداز ناهار وقتی بچه ها خواب هستن باید خانه را مرتب کنم و ترتیب لباس های نشسته را بدهم .
وقتی میخواهم کمی استراحت کنم دخترم بیدارشده است و باید او راشیر بدهم راستی یادم هم باشد قطره های آهن و مولتی را نیز بدهم.
فرصتی ندارم به تحقیقم که ماه ها نیمه کار مانده سر بزنم.
بعداز شام به همسرم میگویم امسال هم نمی توانم به پیاده روی اربعین بروم،
چون دختر کودکی دارم که شاید نتواند گرمای سفر راتحمل کند .
نگران مریض شدنش هستم.
من یک زنم که قبل از خودم به خانواده ام می اندیشم.
ولی از همین جا به امام حسینم سلام میدهم.
من یک زنم . . .
و امسال هم نمی توانم به پیاده روی اربعین بروم.